تفسير آيات 85 سوره هود و 181- 183 سوره شعراء: « و يا قوم ، اوفوا المكيال و الميزان بالقسط، و لاتبخسوا الناس اشياءهم ، و لاتعثوا في الارض مفسدين. ـ ( شعيب گفت: )اي قوم من، پيمانه كردني و وزن كردني را تمام دهيد و به داد (و انصاف) رفتار كنيد؛ و از بهاي آنچه مردمان دارند (كار و كالاهاي آنان) نكاهيد، و چون انسادگران، در زمين به تبهكاري مپردازيد» ( هود/85 ) .
« اوفوا الكيل و لاتكنوا من المخسيرين، وزنوا بالقسطاس المستقيم، ولاتبخسوا الناس اشياءهم و لاتعثوا في الارض مفسدين. ـ (شعيب به قومش گفت) پيمانه را تمام دهيد و از كمكنندگان (خيانتكاران در پيمانه) مباشيد، و با ترازوي راست و درست وزن كنيد؛ و چيزها ( كارو كالاي ) مردمان را نكاهيد، و در زمين به تبهكاري مپردازيد» ( شعراء /181-183).
مضمون جمله نخست اين چند آيه، در آيات ديگر نيز آمده است: در سوره « الرحمان »، خداوند پس از آن كه نعمتهاي خود را به ياد انسان ميآورد و ميگويد: خدا قرآن را تعليم داد، انسان را آفريد و به او قدرت بيان ( سخن گفتن، عقل، فهم و درك ) آموخت؛ و جهاني را سامان داد كه در آن خورشيد و ماه به حساباند و ستارگان و درختان براي خدا سجده ميكنند؛ و آسمان را بر افراشت و ميزان را نهاد، براي اينكه در ميزان طغيان نكيند. « واقيموا الوزن بالقسط و لا تخسروا الميزان1. و وزن را با داد و انصاف به پا داريد و ميزان را نكاهيد». همچنين درسوره مطففين ميخوانيم: « ويل للمطففين، الذين اذا اكتالوا علي الناس يستوفون؛ و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون؛ ألايظن اولئك انهم مبعوثون، ليوم عظيم، يوم يقوم الناس لرب العالمين؛ كلا ان كتاب الفجار لفي سجين2. واي بركم فروشان، كساني كه چون مال مردم را براي خود پيمانه كنند، به طور كامل ميستانند، وچون براي آنان كيل يا وزن كنند، كم ميدهند ( و از كيل و وزن ميكاهند). آيا اينان زنده شدن پس از مرگ را باور ندارند كه چنين ميكنند؟! بايد بدانند كه در روز بس بزرگ و باشكوه، مردمان (براي حسابرسي) در پيشگاه خدا حاضر شوند ( كساني كه چنين فاجران خواهد بود ) و اين چنين نيست كه اينان اهل نجات و آسوده باشند؛ بلكه نامه اعمال تبهكاران در سجين بررسي ميشود».
در ادامه اين تعاليم قرآني آمده است كه شيوه كسب اين گونه انسانهاي تبهكار چون زنگاري بر قلب آنها رسوب كرده است و از اين رو قيامت از نظر خدا پوشيده ميمانند و پس از حسابرسيهاي قيامت، آتش دوزخ را ميچشند.
و نيز در همين سوره هود، پيش از آيه مورد بحث، آمده است: « و الي مدين اخاهم شعيباً قال: يا قوم اعبدواالله، مالكم من اله غيره، و لاتنقصوا المكيال و الميزان، اني اريكم بخير، و اني اخاف عليكم عذاب يوم محيط3.
و به سوي اهل مدين برادرشان ـ برادر ايماني نوح، هود، صالح، ابراهيم و لوط ـ شعيب را فرستاديم . شعيب به آنان گفت: اي قوم من، الله را بپرستيد، خدايي جز او براي شما نيست؛ و پمانه و ترازو را مكاهيد؛ من شما را به خير ( نيكي و رشد) ميبينم، و بر شما از عذابي فراگير ميترسم ».
در آيات ياد شده، تعهد وجداني واقدام عملي دركامل و تمام دادن پيمانه و ميزان درست، به عنوان يك مثال و مصداق مطرح است و بدين معنا نيست كه كم فروشي، قيمت كم گذاشتن و به اصطلاح بازاريان، تو سر مال كسي زدن، فقط در كالاهايي ممنوع ومذموم باشد كه با ترازو وزن ميشوند يا با پيمانه اندازهگيري ميشوند و در كالاهاي شمارشي (معدودات، مانند پنج عدد تخم مرغ، پنج دستگاه ماشين، چند دستگاه كامپيوتر و ...) و كالاهايي كه به متر ومعيار طولي فروخته ميشود، مانند پارچه و زمين، اشكال نداشته باشد؛ بلكه اين آيه معيار را بيان ميكند به اين معنا كه توليد كنند بايد بر اساس كار انجام شده روي كالا ـ از نظركميت و كيفيت ـ قيمتگذاري كند و كالاي توليد شده، سالم وبه زبان امروزي استاندارد باشد و در بازار داد و ستد نيز بايد از هرگونه غش و ماركهاي تقلبي و فريب مشتري و مصرف كننده جلوگيري شود.
ارزش كالا از نظر نامرغوبي و مرغوبيت در نزد مردم و كارشناسان، مشخص باشد از اين رو هر گونه غش و فريب مشتري دركيفيت كالا حرام است؛ بسي كار زشت و نابخشودني است كه فرد يا بنگاه اقتصادي، به مردماني كه به آن اعتماد كردهاند خيانت كند، درزبان روايات اسلامي، كسي كه به اين روشهاي ناجوانمردانه دست يازد، از مسلمانان به شمار نميرود و اگر با شيوههاي ناسالم اقتصادي ثروت گرد آورد، سود خود و ضرر ديگران را بخواهد و با ترفند و دزدي در توليد كالا و يا فروش آن به غارت اموال و درآمد مردمان بپردازد و در اين راه عمر بگذراند و بميرد، بر آئين اسلام نمرده است. بنابراين، ارزش هركالا بايد مشخص باشد و فريب مشتري از راه توليد كالاي نامرغوب و فروش به قيمت كالاي مرغوب، مخلوط كردن جنس خوب و بد، ظاهرسازي و تبليغات نادرست و غير واقعي براي كالا و اموري مانند آن، در نگرش اقتصادي اسلام بايد از آلودگي به اين شيوهها بپرهيزد.
افزون بر اينها، قيمتگذاري بركالا يا فروش آن بايد عادلانه وبه قسط باشد . يعني سود ميبايست با مدنظر قرار دادن عنصر قسط باشد. يعني سود ميبايست با مدنظر قراردادن عنصر قسط لحاظ شود و اين سود بر اساس ميزان سرمايه به كار گرفته شده در توليد و كار انجام شده و مواد به كار رفته در كالا محاسبه ميگردد.
از اين رو، سودهاي گزاف و بادآورده از راه انحصار درتوليد و فروش و يا سوء استفاده از ناآگاهي مشتري و فريب آن و نيز سودي كه نيازهاي جامعه اسلامي را به هيچ انگارد و با توجه به اضطرار مردمان در مصرف، آنان را برپرداخت قيمت عادلانه وادارد و مسائلي اين چنين، در اقتصاد اسلامي جايي ندارد.
اين است كه در احاديث ميخوانيم، سود مؤمن از مؤمن رباست، مگر اينكه براي تجارت و كسب و كار، كالايي را به او بفروشد و در اين صورت سودي اندك از او بگيرد4. امام صادق(ع) سود صددرصدي حاصل از فروش كالا به خاطر كميابي آن در شهر و نيازمردم به آن را نميستاند5. و يا آن گاه كه فردي ميخواهد با انحصار در خريد، ملك ديگري را به قيمت ارزان از دستش درآورد، او را به شدت از اين كار برحذر ميدارد6.
اقامه عنصر قسط در تار و پود جامعه اسلامي و به ويژه در نظام اقتصادي آن ، پيام اساسي همه آيينهاي آساني است و دولت مسئولان جامعه و آحاد افراد آن بايد بر پايداري آن بكوشند و كاربردي و ملموس ساختن قسط را در همه زمينهها از نخستين وظايف ايماني خود بدانند؛ و هيچ دستوري در شريعت به اندازه اين فراخوان مهم و بس ارزنده و حياتي، آشكارا و درخشان نيست:«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط7. ما پيامبران را با دلايل روشن فرو فرستاديم و با آنها كتاب وميزان را همراه كرديم، تا مردمان به وسيله قسط (داد و دادگري نظام زندگي) خود را استوار سازند».
در اين آيه، انگيزه بعثت پيامبران و عنايت خدا نسبت به رهنمود انسانها از طريق حجت ظاهري و تعاليم حيات بخش وحياني، اين مهم دانسته شده است كه مردمان بتوانند در پرتو قوانين آسماني و رهنمودهاي انسانهاي هادي، بر اساس قسط زندگي كنند، تعالي يابند و سرانجام به ابديت بپيوندند. در آموزههاي امامان راستين جامعه انساني، سامان اقتصادي بر اساس عدل و داد زيربناي ايمان به خدا و انجام درست عبادات و فرائض ديني دانسته شده است8. چنان كه امام صادق(ع) ميگويد: اگر نان ( يعني وسيله معشيت و زندگي ) فراهم نباشد، نماز و روزه و حج و ديگر اعمال عبادي به درستي و آن گونه كه خدا ميخواهد ـ به صورت فراگيرـ از سوي بندگان تحقق نميپذيرد9. درحالي كه به روشني ميدانيم نماز ستن دين است .
از مجموعه اين تعاليم در مييابيم كه نماز عمود دين و سامان اقتصادي مردمان، ستون و زيربناي نماز ميباشد و با يك واسطه، سامان دنياي مردمان كه بتوانند نيازهاي خويش را برآورند، ستون دين به حساب ميآيد؛ و پيداست كه اين ركن اساسي دين بدون قسط در جامعه امكانپذير نيست. امام علي (ع) فرمود: « العدل قوام الرعية؛ عدل، قوام ( سامان زندگي ) مردمان است10 » عنصر عدل و داد در سنت اسلامي، مايه حيات احكم الهي و از بالاترين درجات ايمان دانسته شده و به عنوان يك نياز عمومي براي همه مردمان مطرح ميباشد و آرامش رواني در جامعه و آباداني و توسعه بدون آن ـ به معناي ديني آن ـ پديد نميآيد و همبستگي اجتماعي بدون همگوني در نيازهاي حياتي پايدار نميماند.11
اين جمله كه « لا تبخسوا الناس اشياءهم؛ داشتنيهاي مردمان را ناچيز مينگاريد»، چون خورشيدي در ميان تعاليم انساني قرآن ميدرخشد . و اگر از شريعت تعليم جز همين جمله باقي نميماند، براي سامان دنياي آنها كافي بود. اين آموزه اجتماعي قرآن، البته به نوع نگاه قرآن و فرستنده آن به انسان بر مي گردد. جايگاهي كه خداوند براي انسان درآفرينش قائل شده، در اين آيههاي قرآني نمود پيدا كرده است. فراتر از آن نگاه قرآن به اجتماع انساني و زندگي اجتماعي انسان نيز آشكار ميشود. اين نگرش، ابعاد و جنبههاي مختلف زندگي آدميان را در زمينههاي زير تبيين ميكند:
امام صادق (ع) فرمود:« الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة.12 مردم معدن و كانهايياند؛ همچون معدنهاي طلا و نقره».
در اين حديث مردمان معدنهايي دانسته شدهاند كه قيمتي، كمياب و ارزشمندند و ميتوانند ثروت توليد كنند، بخشهاي مختلف اقتصاد را رونق دهند و در توليد، دگرگوني ايجاد كنند و راههاي بهتر استفاده از منابع و معادن را دريابند، كشاورزي و صنعت و بازرگاني و خدمات را متحول سازند، شيوههاي مديريت را سامان بخشند و نقصهاي و كمبودها را از ميان بردارند و آسايش رفاه پديد آورند. بنابراين، مردمان كانون هر نوع توانمندي وپيشرفتند و همچون معدن بايد كشف شوند، تا نيروي بالقوه آنها به فعليت درآيد و باعث شكوفايي اقتصاد ميشود .
افزون بر آن كه نخبگان جامعه، نقش معادن و ذخاير گرانبهاي آن را دارند، هر يك از انسانها نيز به نوبه خود شايستگي و توانمنديهاي فراواني دارند كه ميبايست مورد توجه قرار گيرند؛ زيرا سامان جامعه به مجموعهاي از استعداها نياز دارد و هر نوع از استعداد در گروهي از انسانها نهفته شده است و همه آنها دركنا هم، يكديگر را تكميل ميكنند و حركت رشد و توسعه را شتاب ميبخشند. در روايتي ميخوانيم: « الناس كالشجرة ، شرابه واحد و ثمره مختلف.13 مردمان چون انواع درختان اند كه آبشخور يكسان ولي ميوههاي مختلف دارند». اين روايت نيز به گونه ديگر همين موضوع را تبيين ميكند.
آيه بخس با توجه به همين نكته هشدار ميدهد كه نبايد دولتمردان و صاحبان قدرت كساني كه به هر نحو مسئوليتي به عهده دارند، و بخشهاي مختلف جامعه، به ويژه مديران و دلسوزان، توانمنديهاي مردمان را در دست كم بگيرند كه اگر چنين كنند زيان ميبينند؛ و در راستاي تباهي خويش گام برميدارند و خود را نابود ميسازند.
در احاديث ميخوانيم كه حرمت مال مؤمن همچون حرمت خون اوست؛ و مال و سرمايه، عامل ديگر توانمنديهاست و اگر كسي آن را در فعاليتهاي اقتصادي مثبت به كار گيرد، فقير و زمينگير ميشود.
اموال و سرمايههاي هنگفت و متراكم در دست افرادي خاص ميتواند ويرانگر باشد و همچون گردبادي مهيب به هر سو كه روي آورد آسيبهاي فراوان ايجاد كند، توازن اقتصادي را از بين ببرد، شكافهاي بزرگ اقتصادي در ميا مردمان پديد آورد، عامل ورشكستگي واز دست رفتن مال و سرمايه مردمان ديگر شود و نظام اقتصادي را آشفته و نابسامان كند .
آيه شريفه، ميگويد: اشياي مردمان را ـ كه ميتواند همان اموال وسرمايهها و نقدينگي آنان باشد ـ ناچيز مشماريد و از نقش مثبت آنها غافل مشويد و براي سامان درست آنها بكوشيد . به اين ترتيب، آيه بخس، تفسير بسيار گستردهاي مييابد و با تكيه بر آن ميتوان گفت: توجه به آزاداي مردمان، عقايد و باورهاي ديني، نيروي كار و كارآفرين و... رسم و سنتهاي ملي و فرهنگ مردمان را نبايد ناچيز انگاشت و كم بها داد و كوتاهي در اين زمينهها خطرساز است و اهميت به آنچه مردمان دارند ميتواند نقش مثبت و بسيار سازنده در پي داشته باشد.
همه اين بردشتها از آيه از آنجاست كه واژه «اشياء» در آن آمدهاست كه جمع « شيء » به معناي «چيز» است، و «چيز» همه آنچه را معقول است و از داراييهاي ( مادي و غيرمادي ) مردم به حساب ميآيد، شامل ميشود.
اين كه آيه ميگويد:«از بهاي مردمان مكاهيد» يعني از بهاي چيزهايي كه مردمان دارند كم نكنيد و در همه ابعاد، منزلت آنان را نيك بشناسيد و حرمتشان را پاس داريد.
آيه بخس، يكي از تعاليم آشكار قرآن در نفي بهرهكشي و سوء استفاده از موقعيتها و فرصتهاست. در احاديث، كار درست و مهارت كاري و كارآمدي و تخصص، ستوده شده است و انسانها فرزند مهارتها و تخصصشان دانسته شدهاند؛ يعني انسانها افزون بر ويژگيهاي شناسنامهاي و اصل و نسب، به وسيله كسب مهارت و تخصص ميتوانند شخصيت تازهاي به دست آورند و عنوانهاي دكتر، مهندس، كارشناس، كاردان و ... نمايانگر همين امر است و درست به همين دليل است كه هر كس بايد به ميزان تخصص و كارايي و كاري كه انجام ميدهد و نقشي كه در مجموعه خود ايفا ميكند و مسئوليتي كه بر عهده دارد، حقوق دريافت كند و از مزايا بر خوردار شود .
آيه بخس ميگويد: كارانسانها را نبايد ناچيز انگاشت و بايد حقوق آنان متناسب با ميزان كاري انجام ميدهند، داده شود. بنابراين، سامان حقوقها به شيوه درست نيز از بيش از حد كار و تخصص فرد باشد، خردمندانه نيست، عدم پرداخت حقوق براساس كار و كار آمدي فرد، ظلمي آشكار به اوست كه افزون بر مجازات وكيفر درقيامت، باعث نابساماني دنياي مردمان نيز مي شود.
جمله پاياني آيه « بخس » مسير اقتصاد اسلامي و ملاك و معيار را در هر نوع فعاليت اقتصادي ـ خواه توليدي و خواه خدماتي و بازرگاني ـ مشخص ميكند و به عنوان يك قانون در همه عرصههاي اقتصاد بايد مورد توجه قرار گيرد .
بر اساس اين قانون هر نوع فعاليت توليدي و هر كسب و درآمد بايد تهي از فساد و تباهي آفريني در روي زمين باشد؛ يعني اگر توليدي اثرات زيانبار و جبران ناپذير زيست محيطي دارد، توليد درست نيست، و بايد در آن اصلاحات لازم به عمل آمد؛ اگر در نظام عرصه و تقاضاي كالاها و خدمات به توليد كننده يا مصرف كننده ظلم ميشود. اين از مصاديق فساد و ايجاد فساد بوده و نيازمند اصلاحات لازم ميباشد؛ و اگر داد و ستدهاي داخلي و خارجي فساد آفرين است، در مسير اسلامي ودرست قرار ندارد.
در اين جمله، پيام دين اين است كه «ولاتعثوا في الارض مفسدين. و چون تبهكاران در زمين فساد مكنيد و در ترويج تباهيها نكوشيد»؛ پيداست كه اين خطاب، همه افراد و طبقات جامعه را در بر ميگيرد و هر كس ميبايست به ميزان مسئوليت و فعاليتي كه دارد به اين قانون الهي عمل كند و از ايجاد فساد و تباهي در هر سرزمين ـ به هر شكل و گونهاي كه باشد ـ بپرهيزد.
1ـ سوره الرحمان ، آيه 9.
2ـ سوره مطففين ، آيات 7-1.
3ـ سوره هود ، آيه 84.
4ـ الحياة ( با ترجمه فارسي ) ج 5، ص 563 -562.
5ـ همان ، ص 564.
6ـ همان ، ج 3 ،ص520.
7ـ سوره حديد ، آيه 25.
8 ـ الحياة ( با ترجمه فارسي ) ، ج 6 ، صص612-605.
9ـ همان ، ج 5 ، ص121.
10ـ الحياة ( با ترجمه فارسي ) ، ج 6 ص 606.
11 ـ همان ، صص 605 ،608 و 611 ، 621.
12ـ ميزان الحكمة ، ج 1 ، ص 240.
13ـ همان ، ج 10 ، ص 240.